تا به حال ۵۰۰ هزار نفر را يكجا ديدهايد؟ ميشود پنج برابر جمعيت استاديوم آزادي كه البته آن ۵۰۰ هزار نفر موردنظر ما فوتبال نگاه نميكردند، بلكه چشمهايشان را چهار تا كرده بودند تا شاهد يك كنسرت باشكوه باشند. حالا ۵۰۰ هزار نفر ديگر را هم تصور كنيد كه از ترس نميدانند كجا فرار كنند و هر لحظه احتمال ميدهند توسط عظيمالجثهترين آدمها شكار شوند. البته اين ۵۰۰ هزار نفر دوم هم رفته بودند كنسرت ببينند، اما همه چيز دست به دست هم داد تا شاهد نبرد گلادياتورهاي رومي باشند. دسته اول آنقدر كيف كردند كه آن كنسرت به بهترين و مهمترين اتفاق زندگيشان تبديل شد و دسته دوم از هرچه موسيقي و ساز و دهل بيزار شدند. هر دو اين اتفاقات در تاريخ موسيقي راك جاخوش كردند و قضاوتهايي را هم به دنبال داشتند. عدهاي هم آنقدر خوشنام شدند كه هنوز ميشود به چشم يك قهرمان بهشان نگاه كرد و عدهاي آنچنان مضحكه شدند كه خيليها حيفشان ميآيد حتي جوهر رواننويسشان را براي يادآوري آن اتفاقات به هدر بدهند. اما به هر حال تاريخ بخوان فرزندم…
باتلاقي براي صلح در ايالت نيويورك، شهري وجود دارد به نام بتل (Bethel). در بتل هم يك درياچه زيبا به نام وايت ليك وجود دارد و همان نزديكيها هم روستايي به نام «ووداستاك». آنها كشاورزي زندگي ميكرد كه يك مزرعه بزرگ داشت و آن مزرعه يكي از خاطرهانگيزترين مكانهاي دنيا است. چرا؟ چون جشنواره راك ووداستاك درست وسط اين مزرعه برپا شد. سال ۱۹۶۹ بينظيرترين گردهمايي موزيسينهاي راك براي پاسداشت صلح بينالمللي برگزار شد و مجله رولينگ استون اين اتفاق را بهعنوان يكي از ۵۰ اتفاقي كه تاريخ راك را متحول كرد، معرفي ميكند. حالا داستانش را از ابتدا بخوانيد كه دهانتان آب بيفتد. ظهور چهرههاي جنجالي موسيقي راك در اواخر دهه ۶۰ تفريح بزرگي براي جوانها و نوجوانها بود. آنها حاضر بودند به خاطر چهرههاي محبوبشان هر كاري انجام دهند. همين ميل جنونوار، شاخك خيليها را تيز ميكرد و البته دندان طمعشان را هم. از اين فرصت ميشد نهايت استفاده را كرد تا يك پول حسابي به جيب زد. اين فكر به ذهن چهار سرمايهدار گردن كلفت ميزند كه كنسرت بزرگي در يك فضاي باز تدارك ببينند و كلي آدم را جمع كنند تا چهرههاي بزرگ موسيقي راك را، يكجا روي يك استيج تماشا كنند. نشريههايي مثل نيويورك تايمز و وال استريت ژورنال شروع ميكنند به تبليغ براي اين كنسرت. در روزهاي اول حدود ۱۸۰ هزار نفر بليتها را پيشخريد ميكنند. آن چهار نفر قيمتي برابر ۲۴ دلار براي هر بليت در نظر گرفته بودند. فكر ميكنيد با ۲۴ دلار چند ساعت ميشود در يك سالن كنسرت نشست و كيف كرد؟ هر حدسي بزنيد، غلط است. به خاطر اينكه ووداستاك يك كنسرت سه روزه بود! سه روز از صبح تا شب ميشد با موسيقي زندگي كرد. آرتي كورنفلد كه يكي از آن چهار نفر بود، با كمپاني برادران وارنر يك قرارداد ۱۰۰ هزار دلاري ميبندد تا همه مراسم ثبت شود و بعدها هم فروخته شود. مايكل لنگ هم يك پاي ديگر ماجرا بود كه وظيفه پيداكردن مكان مناسب براي كنسرت بر دوش او بود كه بالاخره مزرعه «مكس ياسگور» بهعنوان محل جشنواره انتخاب شد. حالا مشكل اصلي، تازه رخنمايي ميكرد؛ چطور ميشد آن همه آدم را در يك محل سرباز نگه داشت و اجازه نداد كس ديگري كه بليت نخريده، وارد منطقه شود؟ در اين صورت اين مشكل آنقدر غيرقابل حل بود كه چهار نفر قيد همه درآمدشان را زدند و كنسرت را مجاني اعلام كردند. خيلي عجيب است كه قيد پول را زدند، نه كنسرت را. نه؟ ۱۵ اوت ۱۹۶۹، نيويورك، ووداستاك. نيم ميليون نفر در محل حاضر شدند. نلسون راكفلر كه در آن زمان فرماندار نيويورك بود، ۱۰ هزار نفر را مامور حفظ امنيت تماشاچيها كرد كه ميتوان گفت در اين كار تا حدود زيادي موفق عمل كرد. آدمها با كمال آرامش سه روز در آن مزرعه زندگي كردند، شب را هم همان جا سر كردند و تقريبا خون از دماغ كسي نيامد. سيستم صداي اين جشنواره عظيم را صدابرداري به نام بيل هانلي طراحي كرد. او براي صدارساني به ۵۰۰ هزار نفر از باندهاي ALTEC و JBL استفاده كرد و صدا آنقدر درست و بينقص به گوش همه رسيد كه هانلي براي كارش جايزه ويژه انجمن تخصصي صدابرداري را برد. حالا حتما ميخواهيد بدانيد اين كنسرت سه روزه را چه موزيسينهايي برپا كردند. پس تحويل بگيريد؛ البته نه ليست كامل را.مشاوره شغلي آنلاين
روز اول ميتوانستيد برت سامر، خوان بائز، سوئيت واتر و تيم هاردين را روي استيج ببينيد. اما روز دوم باران عجيبي شروع به باريدن ميكند و همه را در گل و لاي مطلق فرو ميبرد و ووداستاك را به يك باتلاق تمامعيار تبديل ميكند. با اين حال سانتانا، جنيس جاپلين، جفرسون ايرپلن و گروه The who روي استيج رفتند و باران نتوانست كسي را فراري دهد. روز سوم كه روز آخر هم بود، جو كوكر، رابي رابرتسون و The band و تركيب چهار نفره كراس باي، استيلز، استيونش و نيل يانگ و در آخر هم جوجه اردك زشت خودمان يا جيمي هندريكس برنامه اجرا كردند. مغز آدم سوت ميكشد وقتي اسم اين همه سوژه موسيقي را يكجا ميشنود! صلح، موسيقي و ووداستاك؛ همه چيز عالي تمام شد و بزرگترين اتفاق موسيقايي ۱۰۰ سال گذشته، هنوز هم آه حسرت آنهايي را كه آن زمان هنوز به دنيا نيامده بودند، به آسمان بلند ميكند.
ميك جگر، دردسرساز ۱۱ كاره! چهار ماه بعد از وود استاك، ميك جگر، رهبر گروه رولينگ استونز تصميم ميگيرد چيزي مثل آن خاطره خوش براي خودش دست و پا كند. بعد از چند نامهنگاري، توجه سانتانا، جفرسون ايرپلن و چند گروه ديگر را جلب ميكند و در كاليفرنياي شمالي در منطقهاي به نام آلتامونت (Altamont) جشنوارهاي به همين اسم به راه مياندازد. اما اينجا ديگر راكفلري در كار نبود كه امنيت آدمها را تامين كند. ميك جگر قهرمانبازياش گل ميكند و ميگويد ما به هيچ پليسي احتياج نداريم و امنيت را به وسيله خود مردم كنترل ميكنيم. البته نميدانم «فرشتههاي جهنم» اصولا آدم حساب ميشوند يا نه. اما به هر حال آنها مسئول امنيت بودند. فرشتههاي جهنم اسم يك كلوپ موتورسواري بود كه از يك سري لات بيسروپاي هارلي ديويدسونسوار تشكيل ميشد؛ آدمنماهايي كه سابقهشان ميگفت كاري جز آزار و اذيت مردم ندارند. نميشود فهميد چه چيزي توي كله ميك جگر بود كه تصميم گرفت مردم را بدهد دست اين جانورها. رولينگ استونز به اندازه كافي شهرت داشت و جگر هم با خودنماييها و غرور احمقانهاش به اندازه كافي براي گروه حاشيه تراشيد. اما باز هم ميخواست با يك جشنواره اسم خودش را بيش از پيش سر زبانها بيندازد. آلتامونت در حقيقت آخرين كنسرت از تور دور آمريكاي گروه بود و آن هم با تبعيت از ووداستاك رايگان برگزار شد. اما خسارت جبرانناپذيري به موسيقي راك و مخاطبانش وارد كرد. كارلوس سانتانا درباره آلتامونت ميگويد: «ما از همان اول هم شاهد برخورد وحشيانه «فرشتهها» بوديم. در خلال كنسرت مدام دعوا ميشد و خيلي از آن وحشيها با چاقو به جان مردم ميافتادند. آن خيليها مجروح شدند و چند نفر مردند.» مريديت هانتر قرباني معروف اين جشنواره شد؛ نوجوان سياهپوستي كه توسط «فرشتهها» به ضرب چاقو مجروح شد و وقتي هم به چادر كمكهاي اوليه رسيد، آنجا هيچ امكاناتي براي جلوگيري از خونريزي شديدش وجود نداشت و به خاطر همين هم درگذشت.مشاوره شغلي آنلاين موج نفرت از رولينگ استونز هر لحظه بيشتر ميشد. ديويد كراس باي كه در ووداستاك هم اجرا كرده بود و شاهد افتضاح آلتامونت بود، درباره آن شب ميگويد: «ما نيازي به فرشتهها نداشتيم، اما مقصران اصلي آنها نيستند، بلكه آنهايي هستند كه يك كنسرت عادي را به صحنه جنگ تبديل كردند؛ يعني رولينگ استونز. اين ديوانههاي خودپرست نميفهمند چه دستهگلي به آب دادهاند. آنها فقط بلدند فخر بفروشند و خودشان را بزرگ جلوه دهند. براي همين هم از آنها متنفرم.» جرمي پاسكال در كتاب تاريخچه موسيقي راك جملههاي خوبي درباره اين اتفاق دارد: «موسيقي راك كه در دهه ۶۰ كاملا بيآزار همه چيز را شروع كرده بود و جايگاه موسيقي را از تفريح صرف به يك بستر فكري قابل تامل تبديل كرده بود، يك شبه آبروي خودش را باخت.» (نقل به مضمون) آلتامونت نقطه مقابل ووداستاك شد و آنقدر نحس و سياه بود كه ديگر يادي از آن نشد و خيلي راحت راهي زبالهدان شد.
– ووداستاك حواشي زيادي داشت. هر گوشه از آن محوطه بزرگ صحنههاي جالبي را در خود داشت؛ اما نكته جالبش اين بود كه دو نفر در آن فوت شدند و دو نفر به دنيا آمدند. فوتشدهها نه زير دست و پا ماندند و نه به دست «فرشتههاي جهنم» كشته شدند. يكي از آنها دچار حمله قلبي شد و يك نفر هم در مسير ووداستاك تصادف كرد. آن دو نفر هم كه به دنيا آمدند، بدون هيچ دردسري به وسيله هليكوپتر به كلينيك رسيدند. – ليست آدمها و گروههايي كه به ووداستاك دعوت شدند، اما به هر دليلي به جشنواره نرسيدند، درست مثل نيمكت ذخيرههاي رئال مادريد است؛ پر از ستاره. باب ديلن به دليل بيماري پسرش از جشنواره بازماند. از گروه The Doors فقط جان دنزمور به جشنواره رسيد كه براي جو كوكر هم درامز زد. گروه جترو تول و مودي بلوز و جاني ميشل را هم به فهرست بدشانسها اضافه كنيد. – در آلتامونت حتي ستارهها هم از دست فرشتههاي وحشي جان سالم به در نبردند؛ مارتي بلين از جفرسون ايرپلن وقتي صحنه كتكخوردن يك نوجوان را ديد، كارش را رها كرد و به طرف ضارب حملهور شد كه البته نتوانست كاري بكند و در نتيجه يك كتك سير نوش جان كرد. – سوني بارگر سردسته فرشتههاي جهنم بود. وسط كنسرت، وقتي كيت ريچاردز هاج و واج مشغول تماشاي آنها بود، او را با اسلحه تهديد ميكند و ميگويد: «يا به كارت ادامه ميدي يا تو يه مرد مردهاي.»